عدم بی‌طرفی دولت به معنای عدم بی‌طرفی دولتمردان نیست لذا اقدامات، اتخاذ تصمیم‌ها و تدوین سیاست‌ها توسط دولت، عاری از جهت‌گیری‌ نخواهد بود. فارغ از بی‌طرف بودن یا نبودن نتایج، بی‌طرفی رویه‌ها در دستگاه بوروکراتیک واجد اهمیت است. به عبارت دیگر، بی‌طرفی رویه‌ها به مثابه زنجیره‌ای از محدودیت‌هاست که برای توجیه یک تصمیم به آن‌ها استناد می‌شود. انتظار از دولت جهت ایجاد یک ظرفیت عمومی برای تحقق نتایجی خنثی و بی‌طرف، بیهوده است چرا که محدودیت‌های بوروکراتیک و مبتنی بر منافع در آزادی عمل اجرایی، شرط امکان‌پذیری دولت‌اند نه لغو آن. در غیر این صورت، پیامد این شرایط، خودمختاری‌زدایی و تضعیف دولت و تسلط مراجع بیرونی بر آن خواهد بود.
افزون بر این، خودمختاری دولت از جامعه، به معنای فراتر از جامعه ایستادن دولت نیست. دقیقاً در این نقطه است که پوپولیسم معاصر کار خود را آغاز می‌کند: گسترش مفهومی محدودیت‌ها و کوچک‌سازی مفهوم جامعه.
تصور نادرستی درباره پوپولیسم وجود دارد که بر مبنای آن، همه مردم با ذره ذره شدن و فاصله‌گرفتن از تمایزات و جایگاه‌های مرسوم و نخبگان، به سمت ایجاد یک کاریزمای پاک و تمام‌عیار حرکت می‌کنند. با این حال در هسته پوپولیسم معاصر، انگاره ظریفی از سلسله‌مراتب و تقدم در ارائه خدمات وجود دارد. همه مردم، همه مردم نیستند. برای مثال در دولت ترامپی، بومیان بر مهاجران و تازه‌واردها، سفیدها بر سیاه‌ها، مردان بر زنان و بیگانه‌ستیزان بر غیرآن‌ها تقدم دارند. وقتی چنین تفکیک‌هایی شروع به نقش‌آفرینی می‌کنند، اساس آن چیزی که دموکراسی در آن رشد می‌کند یعنی حسی قوی از حداقل هویت مشترک، نابود می‌شود و زبانی مدنی برای توصیف گروه‌هایی از جمعیت که به لبه جامعه سوق داده شده‌اند، وجود ندارد و آن‌ها بیگانه و بیرون از جامعه فرض می‌شوند. این افراد، به تدریج نسبت خود را با دولت و جامعه از دست می‌دهند. دولت در این شرایط بی‌طرف نیست، نه به خاطر محدودیت‌های ذاتی عملکرد آن، بلکه به این دلیل که محدودیت‌های مضاعفی را به بخش‌هایی از شهروندان تحمیل می‌کند که از اکثریت مفروض پوپولیست‌ها نیستند. نتیجه، از سویی، احساس زوال کارآمدی شهروندی در بین گروه‌های بزرگی از جامعه است و از سوی دیگر، پوپولیست‌ها برای حفظ و توجیه محدودیت‌های ضروری و بدیهی عملکرد دستگاه بوروکراتیک نیز چاره‌ای جز کنترل فراگیر ندارند. به همین دلیل است که در شرایط پوپولیستی، دائما شاهد زایش بیش از حد قوانین و نهادها هستیم. قوانینی که کنش‌ها را همسو نمی‌کنند و بهبود نمی‌بخشند بلکه تنها آن‌ها را کنترل می‌کنند.