سلام به تمام کسانی که این فیلم را می‌بینند و همچنین کسانی که پشیمانند/ یک‌سری حرف‌ها را باید می‌زدیم/ حالا کجا داریم میریم؟ جهنم، بهشت، برزخ؟ رفتیم، خبرتون می‌کنیم/ خداوکیلی خیلی دوستتون داریم اما خب، شما هم کم حرص ندادید، چاره‌ای نداریم.» این‌ها جملات دو دختر دانش‌آموز است که در اصفهان، خنده‌رو و خشنود، آبان‌ ۹۶، راهی خودکشی و مرگ می‌شوند. یکی از انگیزه‌های این دو دختر نوجوان که برای این اقدام بیان کردند، انتقام از دوستانی بود که بیش از یک‌ماه از ایشان خبری نگرفته بودند. این امر حکایت‌گر شخصیت شکننده این‌دو و احساس تعلق‌ خاطر اندک ایشان به محیط پیرامون است.
دادستان اصفهان دلایل این اقدام را این‌گونه توصیف کرد: «به نظر می‌رسد برخی مشکلات خانوادگی و فشارهای روحی موجب این حادثه شده است». این شکل از ساده‌سازی و شخصی‌سازی مسائل اجتماعی، فاقد هر نوع ژرف‌نگری و نگاه آسیب‌شناسانه یک مسئول بروکراتیک در قبال چنین فاجعه‌ای است. اندیشه انتقام از دوستان، صرفا محصول مشکلات خانوادگی نیست، بلکه نتیجه فقدان هنجارهای عمومیت‌یافته در روابط اجتماعی برای حل مناقشات عاطفی نیز می‌باشد.
از انقلاب اسلامی تاکنون، دانش‌آموزان هیچ‌گاه سیاسی نشدند و سیاسی نبودند. به عبارت دیگر، عضوگیری حزب توده در دهه ۲۰، راهپیمایی‌های دوره نخست‌وزیری مصدق و در نهایت انقلاب اسلامی، آخرین دوره‌های زمانی بودند که دانش‌آموزان مستقیما درگیر مسائل سیاسی شدند. حال جامعه با فراگیری سیاسی‌شدن به ویژه در مقطع پیش از دانشگاه و در نهاد مدرسه نیز مواجه است.
سال‌هاست که مسئولین بروکراتیک کشور، گمان می‌کنند به راه‌حلی ناب و کارامد دست یافته‌اند: بروکراسی بلاغی؛ بدین معنا که با ایجاد یک هسته تبلیغاتی، روابط عمومی و بازی‌های رسانه‌ای، “مدیریت مسئله” را، جایگزین اندیشه‌ورزی و اهتمام در باب “حل مسئله” می‌نمایند. این راهبرد قابل بهره‌برداری است اما تا زمانی که مخاطب آن، شهروندانی گمنام و بی‌نشان‌اند که می‌توان آن‌ها را نادیده گرفت. در شرایطی که این شکل از پرخاشگری و هیجانات منفی، پیکان تقصیر را به سمت دولت نشانه رود، در یک لحظه، هیمنه و هیبت این بروکراسی بلاغی از هم می‌پاشد. بوروکراسی بلاغی، امر اجتماعی را به معضلی شخصی فرومی‌کاهد تا از کنش اصولی، هزینه‌دار، مسئولیت‌آفرین، تخصصی و بلندمدت شانه خالی کند. اکنون، مجریان این بینش، به قدری درگیر منازعه رسانه‌ای زودگذر و کم‌حاصل شده‌اند که مدرسه را به عنوان یک رسانه بزرگ نادیده گرفته و همچون گذشته، چاره را در کنترل و “مدیریت” این رسانه‌ جدید می‌جویند؛ رسانه‌ای به نام مدرسه!