تفسیر از پیام‌های گوناگون، نتیجه دو موقعیت متفاوت است: موقعیت اجتماعی فرد و موقعیت گفتمانی‌ای که در آن قرار دارد. #بهاره_رهنما از جایگاه یک کنشگر فرهنگی، چگونه چنین سرمست و بی‌محابا، از موقعیت اکتسابی و میانمایه خود دفاع می‌کند؟
در طرح این ایده‌ محافظه‌کارانه و کاسب‌کارانه که افراد مستحق هر آن چیزی هستند که دارند، چه کم و چه زیاد، همذات‌پنداری نقشی کلیدی ایفا می‌کند. اغلب، همذات‌پنداری با قدرتمندان، محصول تحریک روان‌بنه قربانی افراد است. یعنی فرد در زندگی خود، احساس می‌کند قربانی شده و پاداش حقیقی و شایسته خود را دریافت نکرده است. اکثر هنرمندان در جامعه ما- به ویژه اگر زن باشند-، کاملا مستعد قرار گرفتن در چنین جایگاهی هستند. به تعبیر ایشان، در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که نه احترام و دستمزد شایسته‌ای دریافت می‌کنند و نه مهارت‌ها و تلاش‌های ایشان پاس داشته می‌شود. او می‌تواند سلبریتی باشد؛ می‌تواند شناخته شود اما لزوما همه این‌ها به انباشت ثروت و قدرت منتهی نمی‌شود. از این‌رو، راه کسب مزایا و منزلتی فراتر، صرفا ادامه مسیر فعالیت حرفه‌ای ایشان نیست.

#رهنما مسیری کلاسیک را برای کسب این مزایا دنبال کرد و می‌کند: ازدواج!

با ترکیب شهرت و ثروت، مظاهر توانمندی به ابزار کسب احترام و منزلت تبدیل می‌شوند. این دگردیسی، باعث بی‌بهره‌ شدن از توسعه شخصیت و همچنین سرسپردگی به مراجع قدرت و ثروت می‌شود؛ البته نه با کار خود، بلکه با پایبندی به آن چیزی که احترام و منزلت به همراه می‌آورد. بدین ترتیب، کسب مظاهر توانمندی، به ابزاری جهت مشروعیت‌بخشی به قدرت و ثروت تبدیل می‌شود. این مشروع‌سازی، پوششی است که خاستگاه اضطراب فرد را پنهان می‌کند: اضطراب او برای کسب منزلتی والاتر.

رهنما، اکنون از طریق ازدواج با فردی ثروتمند، به ظاهر ابتکار عمل را به دست گرفته است اما به بهای هم از دست دادن فردیت هنری خود، هم قطع ارتباط با جامعه مخاطب.

ژست روشنفکری و فرهیختگی رهنما، ابزاری در دست اوست تا از دیگران، توده‌ای از افراد بی‌نام و نشان بسازد که “بی‌دست و پا” نیز هستند. او در زمینه تخصصی خود به کمال واقعی دست نیافته است، پس با تردیدافکنی در کمالات و توانمندی‌های دیگران، می‌کوشد نابرابری موجود بین خود و آن‌ها را از چشم‌ها نهان کند. ژست روشنفکری، احساس گناه را از بین می‌برد و تردید در توانایی‌های دیگران، همین احساس گناه و ضرورت اثبات منزلت را حفظ می‌کند. او میدان بازی خود را گم کرده است؛ به همین دلیل، موقعیت و سخنان وی، نفرت‌انگیز به نظر می‌رسد.