چرا یک انسان این‌گونه ابراز احساسات می‌کند؟ چرا خودزنی باید به ابزاری برای بروز احساس شادمانی و پیروزی تبدیل شود؟ این خودشرمنده‌سازی به عنوان جامه‌ا‌ی مبدل، کدام واقعیت را پنهان می‌کند؟

ابراز رضایت و شادمانی یک فرد از رخدادی خاص، معیار سنجش آن وضعیت نیست. واقعیت این است که هیچ انسان تحت اقتداری، بدون وابستگی پرشور به آن چیزهایی که به آن‌ها دلبسته است، عمل نمی‌کند. در آغاز این ویدیو در تهدیدی که این شخص علیه تیلور روا می‌دارد، رنجیدگی خاصی وجود دارد. دورنمای شکست دوباره این قدرت نمادین (#حسن_یزدانی ) همواره در ذهن او تکرار می‌شود. او سرافکندگی ناشی از شکست، عدم امکان پیروزی و تهدید را با همه رنج‌ها و پیامدهایش، همواره با خود حمل می‌کند. این مبارزه و تقابل، همانجایی است که او از بی‌قدرتی حاکم بر زندگی روزمره خود فاصله می‌گیرد و از طریق یکی شدن با قدرت نمادین، «من» خود را در زندگی روزمره بازتولید و تحمل‌پذیر می‌کند.

پیروزی حسن یزدانی، به پیروزی او تبدیل می‌شود. به همین دلیل تنها پس از پیروزی حسن یزدانی است که جرات آن را می‌یابد که مانع اصلی تحقق میل به پیروزی را تهدید کند: «دیوید، #دیوید_تیلور من دیروز بهت هشدار داده بودم که فرار کن».

به عبارت دیگر شکست چندباره و مداوم یزدانی از تیلور در گذشته، باعث می‎‌شود که فرد از اذعان به آن چیزی که گسست از زندگی روزمره بر آن متکی است، سر باز زند و اندیشه ناکامی همیشگی با چاشنی تهدیدی بی‌رحمانه، همراه شود. عمل خشونت‌آمیز این فرد علیه خود، نوعی اعمال قدرت در جایی است که قدرت به ظاهر سلب اختیار شده است؛ اعمال قدرتی که به دلیل خالی بودن زندگی روزمره از چنین پیروزی‌ها و غلبه‌هایی و البته عدم آموزش، به خود او معطوف شده است. احساس توانمندی و قدرتی که در این فرد بروز یافته است، حکایتگر تکرار و بازتولید همان قدرتی است که دست‌های او را در زندگی روزمره خالی گذاشته است و رنج و شادی او را به پیروزی و شکست در یک مسابقه ضمیمه کرده است. سوگواری پایان‌ناپذیر مرتبط با احتمال شکست یزدانی، پیروزی او را برجسته‌تر و موثرتر می‌سازد. مخالفت با سوءاستفاده‌های قدرت، مستلزم درک آسیب‌پذیری‌ها در برابر آن است و یکی از این آسیب‌ها، فرافکنی ناتوانی‌های زندگی روزمره بر پیروزی‌های ورزشی است؛ هرچقدر هم این پیروزی‌ها، حقیقتا شادی‌آور و غرورآفرین باشد.