فانتزی قربانی، در عصر سیاسی کنونی، یک نیروی سیاسی قوی است که برای تحقق این فانتزی، به یک “خود” پاک و خلاق و یک “دیگری” طماع و ناپاک نیاز است. این شکل از هویتیابی خیالی، موجب میشود “توانایی رنج بردن” به “نشانهای از شجاعت بشری” تبدیل شود و جایگاه «قربانی» و کارکردهای آن بازتولید شود.
در نظرگاه بسیاری از افراد که به دفاع از مردم خوزستان پرداختهاند، قربانی وضعیت موجود، شهروندی نیست که صاحب حقوق اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و سیاسی است، بلکه مردمی هستند که “از راه تحمل رنج، به شرافت وجودی رسیدهاند”؛ رنجی که در سالهای جنگ تحمیلی، به خاطر همه مردم ایران، متحمل شدهاند. به بیان دیگر، حق او، محصول وظایف متقابل شهروند و حکومت نیست بلکه محصول ستمی است که بر او رفته است.
این قهرمانسازی منفعتطلبانه و بیرحمانه، از شهروندان یک استان یا ناحیه کشور، انبوه خلق و تودهای را میسازد که باید برای آنها دل بسوزانیم. به این ترتیب، عامل مشروعیتزای سیاسی و اخلاقی برای خواستِ زندگی بهتر، رنج کشیدن ایشان دانسته میشود. به تعبیر ریچارد سنت، “این گرایش به بهرهگیری از ستمدیدگان برای معنا دادن به مقاصد اخلاقی خویش، نوعی نمایش مزورانه است” و او نام آن را “آدمخواری روانشناختی” میگذارد.
به این ترتیب ما در زندگی روزمره خود، دائما باید در جستجوی رنجها و مصیبتها و سختیها باشیم تا که کوچکترین تعهد و واکنش خود و دیگران را به رفتار عادلانه و عدالتجویی توجیه نماییم.
در اینجا ما دلبسته رنجهایمان میشویم، نه دلبسته عدالت یا هر آرمان بزرگتری…
حتی بزرگان، اسوهها و مراجع رفتاری خویش را بر حسب رنجی که از این موضوع یا از آن کس یا در آن مقطع زندگی بردهاند، میستاییم. بر این مبنا، گمان میکنم عمل ما وقتی معنادار میشود که از حقوق شهروندی مردم #خوزستان دفاع کنیم؛ به این دلیل که ایشان، شهروندان این کشورند و نیازی به یادآوری این موضوع نیست که مردم خوزستان، قهرمانان زمان جنگ تحمیلیاند، برای ما فداکاری کردهاند و حقشان این نیست.
بدیهی است حق هیچکدام از شهروندان چنین وضعیتی نیست و این، نیاز به توجیه و قربانیسازی ندارد و از آن مهمتر، نیاز به یادآوری رنجی که کشیدهاند، نیست. آنها خیلی ساده و بدون توجیه، صاحب این حقاند.