[aparat id=’CybFB’]
گاهی حرکتهای اجتماعی به نحوی ناخواسته، نابودی اهداف خود را در پی دارند. گاهی کنشگران در کشاکش طرح درخواستهای خود، همان حقوق بنیادینی که خواهان دستیابی به آن هستند را از خود سلب میکنند. آنها بدون اینکه بدانند، خواستههای مراجع اقتدار را برآورده میسازند.
فیلم کشته شدن #جورج_فلوید، به اعتراضات گسترده در آمریکا انجامید. در آن روزها عبارتی غریب بر سر زبانها افتاده بود: “بودجه پلیس را پس بگیرید”. افرادی چون اولوچی اومگا (عضو جنبش بلکویژن کالکتیو در شهر مینیاپولیس) میگوید: “چرا دروغ بگویم، بله هدف نهایی ما ساقط کردن ساختار سازمانی است که ارکان آن بر نژادپرستی علیه سیاهپوستان بنا شده است.”
پلیس مسئول امنیت جامعه است و کودکان، زنان، سالخوردگان و همه گروههای آسیبپذیر برای توسعه و تحقق فرصتهای محدود خود برای یک زندگی بهتر (در شرایط نابرابر تحمیلشده به سیاهان در آمریکا)، به این خدمات نیازمندند. اما تلاش برای اصلاح عملکرد، به نفی تمام و کمال خدمات پلیس انجامید. ما همواره میکوشیم شکست را یک رخداد در نظر بگیریم؛ یعنی به جای تلاش برای تبیین آن، پیامدهای آن را مورد بررسی قرار میدهیم. جستجوی دلایل شکست یک نهاد اجتماعی در تحقق ماموریتهای خود و تلاش برای تغییر عملکرد آن، موضعی کاملا متفاوت از نفی وجود این نهاد بر مبنای ارزیابی پیامدهای کنونی عملکرد آن است. انحلال این نهاد به معنای انکار ظرفیت سیاسی و اجتماعی کسانی است که برای آن مالیات میپردازند. انحلال نهاد پلیس به معنی امتناع از اجرای آن چیزی است که در واقعیت به لحاظ سیاسی در قانون گنجانده شده است.
در فیلم بالا نیز با جملاتی اینچنینی مواجهیم. رویای رهایی از همه قیدوبندها، ناشی از این اعتقاد است که نظام اقتصادی و خواست مدنی را میتوان بلاواسطه به هم پیوند زد. رویای جامعهای اسطورهای، کاملا خودخواسته و قراردادی، که از میثاق بین موجوداتی برابر و آزاد به وجود آمده است و همگی یک ارزش و یک نقش دارند.
پیامد این ناکجاآباد و یکسانسازی که در آن گمان میشود همه افراد جامعه فارغ از تفاوتهایشان به پول، حقوق و یارانه و حتی #واکسن نیاز ندارند، نابودی جامعه و حقوق بنیادین آن است. این نقطه درست همان جایی است که فرصت ظهور عنصری فریبکارانه را در رفتار نهاد قانونی فراهم میآورد: مسائل متناسب با منابع در دسترس، حلوفصل خواهد شد…
دیدگاهتان را بنویسید