همانگونه که در قسمت اول مقاله اشاره شد، اقتدارزدایی از روابط عاطفی به سستشدن روابط دوستانه و ناپایداری پیوندهای زناشویی میانجامد. پیامد دیگر این موقعیت، ظهور مرزهای تحمیلی و مصنوعی در روابط اجتماعی است که به آنها عمل میشود اما به آنها اعتقادی وجود ندارد. در واقع عدم مرزبندی حداقلی در روابط دوستانه درجامعهی ما و نقص تعریف این حد و مرزها، منجر به تحریف این روابط میگردد؛ افراد نمیدانند چه باید بگویند و چه چیزی را نباید مطرح سازند. به عبارت دیگر آنها از تعریف مرزها و تعیین نسبت خود با طرف مقابل ناتواناند.
پیامد دیگر اقتدارزدایی از روابط عاطفی، تاکید بر فرم روابط اجتماعی و دور شدن و پرهیز از معضلات واقعی در روابط عاطفی دو نفره است. در این شرایط ما تنها میتوانیم از طریق بخشی از تجارب مشترک خود با طرف رابطه، به بیان مشکلات، خواستهها و دلزدگیهای رابطهی صمیمانهی خود بپردازیم یا حتی علایق خود را (که مستقیما مربوط به ذات رابطهی صمیمانه است) به یکدیگر منتقل سازیم. مثال چنین وضعیتی دستاویز قرار گرفتن شدید هنر (مانند تماشای فیلم یا گوش دادن به موسیقی)، تفریحات دستهجمعی با دوستان، مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی و بسیاری موارد دیگر است که به عنوان ابزاری برای پر کردن بسیاری از فضاهای خالیِ روابط صمیمانه در جامعهی ما به کار گرفته میشوند.
با تداوم چنین شرایطی به نحو روزافزونی شاهد بهنجارسازی گونههای جدیدی از رفتار در تعاملات دونفره علیرغم ناهماهنگی با هنجارهای عامتر اجتماعی هستیم. در وضعیتی که همه چیز صرفا به انتخاب افراد بستگی داشته باشد، خود عمل انتخاب بیمعنا میشود. آنچه ما در زندگی روزمره خود دائما با آن مواجه میشویم تنش یا پریشانی مداوم نسل جدید در روابط دوستانهی خودشان با اطرافیان است. در شرایطی که هیچ مرجع اقتداری برای تحدید کنش و متعین کردن کنش وجود نداشته باشد، افراد خود به صورت داوطلبانه اشکالی از انقیاد و پذیرش سلطه را با عمل خود وضع میکنند تا بتوانند چارچوبی بهنجار برای رابطه خود با طرف مقابل بیافرینند؛ چارچوبی که به مثابهی حد و مرزی برای رابطه عمل کند. نمونهی درخور توجه چنین پدیدهای را میتوان در برقراری رابطهی جنسی بر اساس سناریوهای خیالی و یا حتی دامن زدن به آرمان های خیالی در مورد زندگی زناشویی جست که با قدری کاوش در دادگاههای خانواده موارد متعددی از آنها قابل رهیابی است.
در این شرایط، امر بهنجار، امری است که مورد توافق قرار گرفته باشد؛ توافقی که میتواند حتی علیرغم اخلاقیات کاملا متمایز طرفین بهوجود آید. هر گاه این توافق شکسته شود یا مرزهایش مخدوش گردد، رابطه دچار تهدید میشود. در این حال آنچه رابطه را حفظ می نماید، وابستگی ، انقیاد و تا حدی «امنیت خاطر زمان حال» است، نه رضایت خاطر روانی از یک رابطهی صمیمانه و خودمختار.
از آنجا که افراد نمیتوانند یا نمیخواهند در روابط اجتماعی خود تضمینهای قابل قبولی به طرف دیگر در مورد آیندهی رابطه و امکانات آن بدهند، آینده همواره مورد تردید طرفین رابطه قرار میگیرد. این امر در عین اینکه وابستگی عاطفی را افزایش میدهد، تنش این تعامل دوطرفه را تشدید میکند. در نهایت افراد در چنین شرایطی ترجیح میدهند به نوعی لذتجویی متکی به زمان حال تن دهند و از ابهام آنچه قرار است در آینده روی دهد به زمان حال بگریزند.
پیامد افراطیتر آنچه تاکنون برشمردهایم، خطرپذیری بالاتر افراد است. پیرو نکات مطرحشده در بالا میتوان اینگونه استدلال کرد که عدم امنیت اقتصادی قشر جوان در جامعهی ما، آشفتگیهای فکری و سیاسی غالب در جامعه و درجه پایین امید به آینده در میان جوانان و … میزان خطرپذیری این قشر در کردارها و عملکردهای اجتماعیشان را بالا میبرد. درواقع این پدیده را میتوان فرایند معنابخشی به زندگی خویشتن درجریانات و فرایندهای زمان حال قلمداد کرد. افراد جوان به «ریسک» دست نمیزنند، بلکه برای خود «تهدید» میآفرینند. نمونهی بسیار برجستهی این تهدیدها، ماجراجوییهای فراتر از زندگی زناشویی و تنوعطلبی و فرصتطلبیای است که میتواند منجر به اتفاقات غیرقابل پیشبینی شود
راهکار مهم در رابطه با مسئله مذکور رشد و توسعه هر چه بیشتر تعاملات عاطفی فراتر از خانواده و خویشاوندان در عین فراهم آوردن شرایط لازم برای رشد گروههای داوطلبانه و استقرار روابط اجتماعی جدید در قالب گروه های ثانویه است
در واقع جایگیری افراد در گروههای ارادی بزرگتر و سازمانیافتهتر، باعث شکلگیری سامانهی مطمئنتری از باورها، الزامات اخلاقی و عملی و نگرشها نسبت به موضوعات گوناگون و در وضعیتهای مختلف میشود. واقعیتر شدن بینش افراد نسبت به مسائلی که با آن مواجهاند، شناسایی امکانات خود در روابط اجتماعی و عملکردهاشان، گسترش حس مسئولیتپذیری در روابط اجتماعی، عقلانیت هر چه بیشتر در رفتارها و کنشها، امکان بازاندیشی جمعی نسبت به عملکردهای فردی، یادگیری هر چه بیشتر مهارتهای اجتماعی، خارج ساختن فرد از وابستگی به تنها یک شکل یا یک نوع از روابط اجتماعی و… همه از تبعات و فواید راهکار مورد نظر میباشند.
دیدگاهتان را بنویسید