پایگاه اطلاع رسانی رسمی سینا کمالخانی
ملک الشعرا بهار
ما درس صداقت و صفا میخوانیمآیین محبت و وفا میدانیمزبن بیهنران سفله ای دل مخروشکانها همه میروند و ما میمانیم
مولوی
از طبع ملول دوست ما میدانیموز غایت عاشقیش می رنجانیمشرمنده و ترسنده، نبرد راهیتا راه حجاب ماست، ما میرانیم
نظامی
خرد ما را به دانش رهنمون استحساب عشق ازین دفتر برون استبر این ابلق کسی چابکسوار استکه در میدان عشق آشفتهکار است
عطار
سراسر سیر گردم در وصالمشده گم عاقبت اندر جلالممنست او و منم ای شیخ جانمدر او گم گشت جان او شد جهانم
عنصری
شکفته شد گل از باد خزانیتو در باد خزانی بی زیانیهمه شمشاد و نرگس گشتی ای دلچه چیزی، مردمی یا بوستانی؟
خواجه عبدالله انصاری
یارب دل پاک و جان آگاهم دهآه شب و گریه سحرگاهم دهدر راه خود اول ز خودم، بیخود کنبیخود چو شدم ز خود، بخود راهم ده
بیهقی
هر چه بر ما رسد ز نیک و ز بدباشد از حکمِ یک خدایِ کریمهمچو جدِّ جد و چو جدِّ پدرباش بر خاص و عامِ خویش، رحیم
سنایی
وانکه چون تیغ جان ربای از فضلموی را چون قلم کند به دو نیمبه بهشت خدای، نگذارندبی زر و سیم طاعتی ز رحیم
فخرالدین اسعد گرگانی
همیشه پیش تو باشم به فرمانچو پیش من به فرمانست گیهانترا از هر چه دارم بر گزینیمبه چشم دوستی جز تو نبینم
انوری
خداوندا همی خواهم که از دلترا تا عمر باشد من ستایمولیکن این دم از جور زمانهبرنجید این دل اندُه نمایم
شیخ فخرالّدین ابراهیم (عراقی)
من آن قلاش و رند بینوایمکه در رندی مغان را پیشوایمگدای درد نوش می پرستمحریف پاکباز کم دغایم
بابا طاهر
دو زلفانت گرم تار ربابمچه میخواهی ازین حال خرابمته که با مو سر یاری نداریچرا هر نیمه شو آیی بخوابم
پروین اعتصامی
ای خوش اندر کُنج دل، گنج معانی داشتننیست گشتن، لیک عمر جاودانی داشتنکشتن اندر باغ جان هر لحظهای رنگین گلیوندران فرخنده گلشن باغبانی داشتن
اقبال لاهوری
دل من روشن از سوز درون استجهان بین چشم من از اشک خون استز رمز زندگی بیگانه تر بادکسی کو عشق را گوید جنون است
امیر خسرو دهلوی
خداوندا چو جان دادی دلم بخشدل عاشق، نه جان عاقلم بخشچنان دارم، که تا پاینده باشمنه از جان بلکه از دل زنده باشم